دل به تو دادیم و شکستی، برو


سینهٔ ما را چو بخستی ، برو

داد دل از پیش تو می خواستم


چون بت بیداد پرستی، برو

باز ز سر عربده داری و جنگ


هیچ نگویم که: تو مستی، برو

نیستی از همچو منی در جهان


سهل بود، چون که تو هستی، برو

آمده بودم که نشینی دمی


چون ز تکبر ننشستی، برو

گم شده بودم که: بجویی مرا


چونکه نجستی و بخستی، برو

اوحدی شیفته در دام تست


گر تو ازین دام بجستی، برو